واژۀ نهچندان قدیمیِ «اتنوموزیکولوژی» (ethnomusicology) حدوداً از نیمۀ دوم قرن بیستم مورد استفاده قرار گرفته است.
واژۀ اتنوموزیکولوژی که جایگزینِ واژۀ «موسیقیشناسیِ تطبیقی» (comparative musicology) است، اولین بار توسط یاپ کونست (Jaap Kunst) مطرح شد. دلیل عدم موافقت کونست با واژۀ «تطبیقی» این است که وی معتقد بود آنچه ما به عنوانِ موسیقیشناسِ قومی انجام میدهیم، به همان اندازه از جنبههای تطبیقی استفاده میکند که سایر علوم از آن بهره میگیرند.
به همین دلیل وی معتقد بود که «موسیقیشناسی تطبیقی» برای این مفهوم واژهای غیرکامل است. هرچند که ما منابعی تحت عنوان موسیقیشناسی تطبیقی در اختیار داریم، ولی این واژه دیگر چندان مورد استفاده قرار نمیگیرد. دلیل استفاده از واژۀ «موسیقیشناسی تطبیقی» در آن دوران این است که بیشتر موسیقیشناسان از غرب میآمدند و رویکردشان برای شناخت موسیقیِ یک منطقه، مقایسۀ آن با موسیقی کلاسیک غربی بود.
از اولین پژوهشگران در مطالعات اتنوموزیکولوژی، ژان ژاک روسو (Jean-Jacques Rousseau) (قرن هیجدهم میلادی) است که در کتاب «فرهنگ موسیقی» (Dictionnair de Musique) بخشهایی را به موسیقی اقوام اختصاص داده و این اثر از نخستین منابع ما در رشتۀ اتنوموزیکولوژی محسوب میشود.
یکی از مشکلات اتنوموزیکولوژی آن است که افرادی که در این رشته کار میکنند، نسبت به نوع فعالیتی که یک اتنوموزیکولوژیست باید انجام بدهد اتفاق نظر ندارند.
اتنوموزیکولوژی بهطور همزمان از قابلیتهای دو رشتۀ موسیقیشناسی و مردمشناسی (Anthropology) بهرهمند میگردد و از طرف دیگر به این دو رشته گستره بیشتری می دهد.
از نظر برونو نتل (Bruno Nettl)، رشتۀ اتنوموزیکولوژی به لحاظ سنتی سه شاخه را مورد مطالعه قرار میدهد:
۱- مطالعات موسیقی اقوام بدوی مانند آثار فرانسیس دنزمو (Frances Densmore) و کارل اشتومف (Carl Stumpf)
۲- مطالعات موسیقی فولکلور مانند آثار بلا بارتوک (Béla Bartók)
۳- مطالعات موسیقی فرهنگهای پیشرفتۀ آسیایی و شمال آفریقا مانند آثار نتل و ریچارد ویدیس (Richard D. Widdess)